معنی فارسی fossilised
B1بقایای فسیل شده به اجزای جانداران یا گیاهان اطلاق میشود که به حالت فسیل درآمدهاند.
Remains of an organism that have been preserved in a fossil form.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
In a state of fossilization; preserved in rock
معنی(adjective):
Outmoded
معنی(adjective):
Having become a fossil: no longer productive
example
معنی(example):
بقایای فسیل شده در یک غار کشف شدند.
مثال:
The fossilised remains were discovered in a cave.
معنی(example):
گیاهان فسیل شده میتوانند بینشهایی دربارهی آب و هوای باستانی ارائه دهند.
مثال:
Fossilised plants can provide insight into ancient climates.
معنی فارسی کلمه fossilised
:
بقایای فسیل شده به اجزای جانداران یا گیاهان اطلاق میشود که به حالت فسیل درآمدهاند.