معنی فارسی foundationed

B1

بنیادگذاری شده، به معنای داشتن یک پایه یا اساسی محکم برای توسعه یا استوار بودن.

Established or built on a solid base or principle.

example
معنی(example):

ساختمان به خوبی بنیادگذاری شده است تا در برابر زلزله‌ها مقاومت کند.

مثال:

The building was well foundationed to withstand earthquakes.

معنی(example):

مفاهیم روانشناسی بر پایه سال‌ها تحقیق بنیادگذاری شده‌اند.

مثال:

The psychological concepts are foundationed in years of research.

معنی فارسی کلمه foundationed

:

بنیادگذاری شده، به معنای داشتن یک پایه یا اساسی محکم برای توسعه یا استوار بودن.