معنی فارسی fractur

B2

شکستگی، یک نوع آسیب که در آن استخوان یا ساختار سخت دیگری دچار ترک یا شکست می‌شود.

A break in the continuity of a bone or cartilage.

example
معنی(example):

پزشک شکستگی در دست بیمار را ارزیابی کرد.

مثال:

The doctor assessed the fracture in the patient's arm.

معنی(example):

یک شکستگی ممکن است چند هفته طول بکشد تا به درستی بهبود یابد.

مثال:

A fracture can take weeks to heal properly.

معنی فارسی کلمه fractur

:

شکستگی، یک نوع آسیب که در آن استخوان یا ساختار سخت دیگری دچار ترک یا شکست می‌شود.