معنی فارسی franger

B1

کسی که به راحتی می‌تواند اشیاء را بشکند.

A person who tends to break things easily.

noun
معنی(noun):

A condom.

example
معنی(example):

او یک فرانجر است، کسی که به راحتی چیزها را می‌شکند.

مثال:

He is a franger, someone who breaks things easily.

معنی(example):

به عنوان یک فرانجر، او باید با وسایل خود احتیاط کند.

مثال:

As a franger, she needs to be careful with her belongings.

معنی فارسی کلمه franger

: معنی franger به فارسی

کسی که به راحتی می‌تواند اشیاء را بشکند.