معنی فارسی frantic
B1 /ˈfɹæntɪk/در شرایطی که فرد به شدت مضطرب و نگران است و به طور نامنظم و ناگهانی عمل می‌کند.
Wildly excited or active; marked by hurried and chaotic behavior.
- noun
- adjective
noun
معنی(noun):
A person who is insane or mentally unstable, madman.
adjective
معنی(adjective):
Insane, mentally unstable.
معنی(adjective):
In a state of panic, worry, frenzy or rush.
مثال:
They returned the missing child to his frantic mother.
معنی(adjective):
Extremely energetic
مثال:
frantic music
example
معنی(example):
او زمانی که نتوانست کلیدهایش را پیدا کند، به شدت مضطرب به نظر می‌رسید.
مثال:
She looked frantic when she couldn't find her keys.
معنی(example):
او تلاشی مضطربانه برای به پایان رساندن پروژه به موقع انجام داد.
مثال:
He made a frantic attempt to finish the project on time.
معنی فارسی کلمه frantic
:
در شرایطی که فرد به شدت مضطرب و نگران است و به طور نامنظم و ناگهانی عمل می‌کند.
