معنی فارسی frattiest
B1فرتی‌ترین، توصیف برای شخصی که خیلی به فرهنگ برادرانه و جوانان مربوط می‌شود.
The most characteristic of or resembling a brotherly or fraternity lifestyle.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Resembling or characteristic of a frat boy in behavior or appearance.
مثال:
I can never hear the professor because these fratty guys spend the whole class talking about partying.
example
معنی(example):
او پسر خیلی نمایشی در دانشگاه ماست.
مثال:
He is the frattiest guy in our college.
معنی(example):
نمایش خاص ترین سبک لباس اغلب شامل تی‌شرت‌های بدون آستین و صندل هوایی است.
مثال:
The frattiest clothing style often includes tank tops and flip-flops.
معنی فارسی کلمه frattiest
:
فرتی‌ترین، توصیف برای شخصی که خیلی به فرهنگ برادرانه و جوانان مربوط می‌شود.
