معنی فارسی freewoman

B1

زن آزاد، زنی که به طور مستقل و بدون وابستگی به دیگران زندگی می‌کند و حقوق و آزادی‌های خود را ارج می‌نهد.

A woman who is free in the social or personal sense, emphasizing independence and self-determination.

example
معنی(example):

او به عنوان یک زن آزاد که به استقلالش اهمیت می‌دهد شناخته می‌شود.

مثال:

She identifies as a freewoman who values her independence.

معنی(example):

در بسیاری از فرهنگ‌ها، زنان آزاد جشن گرفته می‌شوند.

مثال:

In many cultures, being a freewoman is celebrated.

معنی فارسی کلمه freewoman

:

زن آزاد، زنی که به طور مستقل و بدون وابستگی به دیگران زندگی می‌کند و حقوق و آزادی‌های خود را ارج می‌نهد.