معنی فارسی frenchman
A1مردی که از کشور فرانسه میآید.
A man from France.
- NOUN
example
معنی(example):
مرد فرانسوی داستانهایی درباره سفرهایش به اشتراک گذاشت.
مثال:
The frenchman shared stories about his travels.
معنی(example):
او با یک مرد فرانسوی که به هنر علاقهمند بود ملاقات کرد.
مثال:
She met a frenchman who was passionate about art.
معنی فارسی کلمه frenchman
:
مردی که از کشور فرانسه میآید.