معنی فارسی frequents
B1جملهای که نشان میدهد فردی به طور مکرر به یک مکان خاص میرود.
Visits a place often or habitually.
- verb
verb
معنی(verb):
To visit often.
مثال:
I used to frequent that restaurant.
example
معنی(example):
او هر شنبه به کتابخانه میرود.
مثال:
He frequents the library every Saturday.
معنی(example):
او برای قهوه به کافهای در مرکز شهر میرود.
مثال:
She frequents the café downtown for coffee.
معنی فارسی کلمه frequents
:
جملهای که نشان میدهد فردی به طور مکرر به یک مکان خاص میرود.