معنی فارسی frettingly
B1به صورت نگران و مضطرب، وقتی که درباره چیزی ناراحت یا نگران هستیم.
In a manner that shows anxiety or worry; fretfully.
- ADVERB
example
معنی(example):
او در مورد نتایج امتحانش به طور نگرانکننده صحبت کرد.
مثال:
He spoke frettingly about his exam results.
معنی(example):
او به طور نگرانکننده تلفن خود را برای پیامها چک کرد.
مثال:
She frettingly checked her phone for messages.
معنی فارسی کلمه frettingly
:به صورت نگران و مضطرب، وقتی که درباره چیزی ناراحت یا نگران هستیم.