معنی فارسی frillily
B1به طور نازک و ظریف، به طور زیبا و با جلوهای نرم.
In a manner that is frilly; with decorative or ruffled edges.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با نازکی بر روی صحنه رقصید.
مثال:
She danced frillily across the stage.
معنی(example):
لباس در نسیم به نازکی حرکت میکرد.
مثال:
The dress flowed frillily in the breeze.
معنی فارسی کلمه frillily
:
به طور نازک و ظریف، به طور زیبا و با جلوهای نرم.