معنی فارسی frippets
B1جزئیات و اطلاعات کوچک و ناچیز که ممکن است جالب یا سرگرمکننده باشند.
Trifles or petty details, especially in writing.
- noun
noun
معنی(noun):
A frivolous young woman.
example
معنی(example):
این کتاب پر از موارد جزئی و اطلاعات ناچیز بود.
مثال:
The book was filled with frippets of information.
معنی(example):
او جزئیات کوچکی از منابع مختلف جمعآوری کرد.
مثال:
He collected frippets from various sources.
معنی فارسی کلمه frippets
:
جزئیات و اطلاعات کوچک و ناچیز که ممکن است جالب یا سرگرمکننده باشند.