معنی فارسی friskest

B1

شادی و سرزندگی را به تصویر می‌کشد و به حالت شاداب و پرانرژی اشاره دارد.

Most lively and energetic.

example
معنی(example):

سرزنده‌ترین توله‌سگی که در گله بود به‌طور هیجان‌انگیزی پرید.

مثال:

The friskest puppy in the litter jumped around excitedly.

معنی(example):

او بعد از قهوه صبحگاهی احساس خیلی شاداب تری کرد.

مثال:

She felt the friskest after her morning coffee.

معنی فارسی کلمه friskest

:

شادی و سرزندگی را به تصویر می‌کشد و به حالت شاداب و پرانرژی اشاره دارد.