معنی فارسی frithy

B1

فرثی، اصطلاحی برای توصیف خاصیت‌های بافت و ظاهر اشیاء.

A term describing a particular texture or finish of objects.

example
معنی(example):

بافت فرثی پارچه برای لمس کردن خوشایند بود.

مثال:

The frithy texture of the fabric was pleasant to touch.

معنی(example):

او به پایان فرثی اثر هنری اشاره کرد.

مثال:

He described the frithy finish of the artwork.

معنی فارسی کلمه frithy

:

فرثی، اصطلاحی برای توصیف خاصیت‌های بافت و ظاهر اشیاء.