معنی فارسی frivolled

B1

وقت را صرف کارهای بی‌اهمیت یا بی‌فایده کردن.

To spend time in a carefree and irresponsible manner.

verb
معنی(verb):

To behave frivolously.

معنی(verb):

To trifle.

example
معنی(example):

آنها بعدازظهر را با بازی‌ها به بطالت گذراندند.

مثال:

They frivolled away the afternoon with games.

معنی(example):

او به‌جای انجام کارهای خانه، در خانه به بطالت گذراند.

مثال:

She frivolled around the house instead of doing her chores.

معنی فارسی کلمه frivolled

: معنی frivolled به فارسی

وقت را صرف کارهای بی‌اهمیت یا بی‌فایده کردن.