معنی فارسی friz
B1به حالتی از مو اشاره دارد که به خاطر رطوبت یا عدم نگهداری مناسب، به هم ریخته و فر خورده به نظر میرسد.
To become frizzy; to form small curls or tufts.
- VERB
example
معنی(example):
موهای او در هوای مرطوب معمولاً فر میخورد.
مثال:
Her hair tends to friz in humid weather.
معنی(example):
او سعی کرد فر را در مدل موی خود صاف کند.
مثال:
He tried to smooth the friz in his hairstyle.
معنی فارسی کلمه friz
:به حالتی از مو اشاره دارد که به خاطر رطوبت یا عدم نگهداری مناسب، به هم ریخته و فر خورده به نظر میرسد.