معنی فارسی frizes
B1به عملیاتی اطلاق میشود که در آن موها یا هنرها با استفاده از تکنیکهای خاص در حالت مخصوصی قرار میگیرند.
Activities involving creating a specific texture or defining styles in hair or art.
- VERB
example
معنی(example):
او قبل از بیرون رفتن معمولاً موهایش را فریز میکند.
مثال:
She often frizes her hair before going out.
معنی(example):
او پروژه هنریاش را با رنگهای روشن فریز میکند.
مثال:
He frizes his art project with bright colors.
معنی فارسی کلمه frizes
:به عملیاتی اطلاق میشود که در آن موها یا هنرها با استفاده از تکنیکهای خاص در حالت مخصوصی قرار میگیرند.