معنی فارسی fro

B1 [fɹəʊ]

فرو، بخش نازک و سطحی در بالای چیزی، به ویژه در جوش، یا به عنوان یک حرکت اساسی در مخلوط کردن.

A thin layer or surface, particularly in the context of blending or foaming.

adverb
معنی(adverb):

From; away; back or backward.

example
معنی(example):

فرو در مه به سختی قابل مشاهده بود.

مثال:

The fro was barely visible in the fog.

معنی(example):

او از فرو برای مخلوط کردن رنگ‌ها به نرمی استفاده کرد.

مثال:

She used a fro to blend the colors smoothly.

معنی فارسی کلمه fro

: معنی fro به فارسی

فرو، بخش نازک و سطحی در بالای چیزی، به ویژه در جوش، یا به عنوان یک حرکت اساسی در مخلوط کردن.