معنی فارسی frot
B1کف، لایهای از حبابها که بر روی مایعات ایجاد میشود.
A layer of froth or bubbles formed on the surface of a liquid.
- NOUN
example
معنی(example):
او هنگام شستن ماشین یک کف ایجاد کرد.
مثال:
He made a frot while washing the car.
معنی(example):
کف روی سطح باعث ترکیدن حباب شد.
مثال:
The frot on the surface made the bubble pop.
معنی فارسی کلمه frot
:
کف، لایهای از حبابها که بر روی مایعات ایجاد میشود.