معنی فارسی fuddlebrained
B1مغز خرگوش زده، به حالتی اشاره دارد که فرد احساس سردرگمی یا گیجی میکند.
Feeling confused or mentally disoriented, often due to fatigue or overthinking.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
بعد از جلسه طولانی، کاملاً مغز خرگوش زده احساس میکردم.
مثال:
After the long meeting, I felt completely fuddlebrained.
معنی(example):
ایدههای مغز خرگوش زده او برای همه گیجکننده به نظر میرسید.
مثال:
His fuddlebrained ideas seemed confusing to everyone.
معنی فارسی کلمه fuddlebrained
:مغز خرگوش زده، به حالتی اشاره دارد که فرد احساس سردرگمی یا گیجی میکند.