معنی فارسی fulfullment
B2حالت یا فرآیند به پایان رساندن یک وعده یا تحقق خواستهها.
The act of completing or achieving something, especially one's desires or promises.
- NOUN
example
معنی(example):
کمال او از کمک به دیگران ناشی میشد.
مثال:
Her fulfillment came from helping others.
معنی(example):
تحقق رویاهایم بزرگترین دستاورد من است.
مثال:
The fulfillment of my dreams is my greatest achievement.
معنی فارسی کلمه fulfullment
:حالت یا فرآیند به پایان رساندن یک وعده یا تحقق خواستهها.