معنی فارسی fulnesses
B2حالتی که در آن چیزی به طور کامل یا پر شده باشد.
The state of being full or filled to capacity.
- NOUN
example
معنی(example):
کامل بودنهای زندگی میتواند اغلب طاقتفرسا باشد.
مثال:
The fulnesses of life can often be overwhelming.
معنی(example):
او به بررسی کامل بودنهای تجربیاتش پرداخت.
مثال:
He explored the fulnesses of his experiences.
معنی فارسی کلمه fulnesses
:
حالتی که در آن چیزی به طور کامل یا پر شده باشد.