معنی فارسی fungify

B1

عمل یا فرایند تبدیل یا درست کردن چیزی به حالت قارچی.

To make or become fungous.

example
معنی(example):

کود در عرض چند هفته قارچ‌زایی می‌کند.

مثال:

The compost will fungify in a few weeks.

معنی(example):

همانطور که ماده تجزیه می‌شود، به سرعت قارچ‌زا خواهد شد.

مثال:

As the material decomposes, it will fungify quickly.

معنی فارسی کلمه fungify

:

عمل یا فرایند تبدیل یا درست کردن چیزی به حالت قارچی.