معنی فارسی fungused
B1قارچی شده، حالتی که در آن یک جسم یا ماده تحت تأثیر قارچ قرار گرفته است.
Affected by fungi; having been colonized or infected with fungus.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
چوب به خاطر سالها رطوبت قارچی شده بود.
مثال:
The wood had become fungused from years of dampness.
معنی(example):
مواد قارچی شده باید درمان شوند تا از آسیب بیشتر جلوگیری شود.
مثال:
Fungused materials need to be treated to avoid further damage.
معنی فارسی کلمه fungused
:قارچی شده، حالتی که در آن یک جسم یا ماده تحت تأثیر قارچ قرار گرفته است.