معنی فارسی furniment
B1مواد و ابزار ضروری برای کار با کوره و ساخت سفال.
Materials and tools necessary for working with a furnace or making pottery.
- NOUN
example
معنی(example):
آنها فورنمنت را برای سفالگری سنتی فروختند.
مثال:
They sold furniment for traditional pottery.
معنی(example):
هنرمند به فورنمنت ویژهای برای پروژهاش نیاز داشت.
مثال:
The artist needed special furniment for his project.
معنی فارسی کلمه furniment
:مواد و ابزار ضروری برای کار با کوره و ساخت سفال.