معنی فارسی furrily

B1

به شکل پشمالو، به توصیف حرکات یا حالت‌هایی اشاره دارد که شبیه به پشمالی یا نرمی است.

In a manner that is fluffy or furry, often used to describe the soft texture or movement.

example
معنی(example):

گربه بازیگوش به صورت پشمالو در اتاق حرکت کرد.

مثال:

The playful cat moved furrily across the room.

معنی(example):

او خود را به طور پشمالو در یک پتو نرم پیچید.

مثال:

She wrapped herself furrily in a soft blanket.

معنی فارسی کلمه furrily

:

به شکل پشمالو، به توصیف حرکات یا حالت‌هایی اشاره دارد که شبیه به پشمالی یا نرمی است.