معنی فارسی futz

B1 /fʌts/

حواس‌پرتی غیرضروری و به‌طور کلی بی‌هدف کاری کردن، معمولاً در مواقعی که باید جدی‌تر کار کرد.

To waste time doing unproductive things; to mess around.

noun
معنی(noun):

An objectionable woman

مثال:

Janet gets on my nerves. She's a dumb futz, ain't she?

example
معنی(example):

دست از حواس‌پرتی بردار و شروع به کار بر روی پروژه‌ات کن.

مثال:

Stop futzing around and start working on your project.

معنی(example):

او فقط با ابزارها بازی می‌کرد به جای اینکه مشکل را حل کند.

مثال:

He was just futzing with the tools instead of fixing the problem.

معنی فارسی کلمه futz

: معنی futz به فارسی

حواس‌پرتی غیرضروری و به‌طور کلی بی‌هدف کاری کردن، معمولاً در مواقعی که باید جدی‌تر کار کرد.