معنی فارسی fuzzy-headed

B2

احساس عدم وضوح یا تمرکز، معمولاً به دلیل خواب آلودگی یا خستگی.

Feeling vague or confused, typically due to sleepiness or fatigue.

example
معنی(example):

بعد از اینکه خیلی زود بیدار شدم، احساس سرگیجه کردم.

مثال:

I felt fuzzy-headed after waking up too early.

معنی(example):

او سرگیجه داشت و نمی‌توانست به وضوح فکر کند.

مثال:

He was fuzzy-headed and couldn't think clearly.

معنی فارسی کلمه fuzzy-headed

: معنی fuzzy-headed به فارسی

احساس عدم وضوح یا تمرکز، معمولاً به دلیل خواب آلودگی یا خستگی.