معنی فارسی gabbered
B1گابرد، استفاده از زبان خیابانی و شلوغ به ویژه در مکالمات مرتبط با فرهنگ گابا.
A past tense form referring to chatting or talking in a lively manner, often about music.
- VERB
example
معنی(example):
آنها در طول مهمانی درباره آهنگهای مورد علاقهشان گابرد کردند.
مثال:
They gabbered about their favorite tracks during the party.
معنی(example):
گفتگوهای گابرد شده، فضا را با هیجان پر کرده بود.
مثال:
Gabbered conversations filled the air with excitement.
معنی فارسی کلمه gabbered
:
گابرد، استفاده از زبان خیابانی و شلوغ به ویژه در مکالمات مرتبط با فرهنگ گابا.