معنی فارسی gadded

B1

گشت و گذار کردن به صورت بی‌هدف و بدون هدف خاص، این واژه بیشتر به رفتار کسانی اطلاق می‌شود که وقت خود را به تفریح و سرگرمی می‌گذرانند.

To move about in a carefree or aimless manner, often with a sense of enjoyment.

verb
معنی(verb):

To move from one location to another in an apparently random and frivolous manner.

example
معنی(example):

او تمام روز در شهر گشت و کار زیادی انجام نداد.

مثال:

She gadded about town all day and didn't accomplish much.

معنی(example):

او همیشه در تابستان به گشت و گذار می‌پرداخت به جای کار.

مثال:

He always gadded in the summer instead of working.

معنی فارسی کلمه gadded

: معنی gadded به فارسی

گشت و گذار کردن به صورت بی‌هدف و بدون هدف خاص، این واژه بیشتر به رفتار کسانی اطلاق می‌شود که وقت خود را به تفریح و سرگرمی می‌گذرانند.