معنی فارسی galactically

B1

به شیوه‌ای که به کهکشان مرتبط باشد.

In a manner relating to a galaxy.

example
معنی(example):

ستاره‌ها به‌طور کهکشانی در خوشه‌ها قرار دارند.

مثال:

The stars are arranged galactically in clusters.

معنی(example):

تحقیقات به بررسی پدیده‌های مربوط به کهکشان می‌پردازد.

مثال:

The research aims to explore galactically relevant phenomena.

معنی فارسی کلمه galactically

:

به شیوه‌ای که به کهکشان مرتبط باشد.