معنی فارسی gallused

B1

پینه بسته به دلیل کار سخت و مداوم.

Marked by hardened skin due to persistent hard work.

example
معنی(example):

دست‌های او از سال‌ها کار سخت پینه بسته بود.

مثال:

His hands were gallused from years of hard work.

معنی(example):

سطوح پینه بسته کف دست‌های او داستان‌های استقامت را تعریف می‌کرد.

مثال:

The gallused surfaces of her palms told stories of resilience.

معنی فارسی کلمه gallused

:

پینه بسته به دلیل کار سخت و مداوم.