معنی فارسی garbo

A2

زباله، چیزهایی که به درد نمی‌خورند و باید دور ریخته شوند.

Trash; waste material that is disposed of.

noun
معنی(noun):

A rubbish collector.

example
معنی(example):

من باید زباله را از آشپزخانه بیرون ببرم.

مثال:

I need to take out the garbo from the kitchen.

معنی(example):

زباله بعد از مهمانی واقعا سنگین بود.

مثال:

The garbo was really heavy after the party.

معنی فارسی کلمه garbo

: معنی garbo به فارسی

زباله، چیزهایی که به درد نمی‌خورند و باید دور ریخته شوند.