معنی فارسی garboil
B2به هم ریختن یا اختلال در حالت عادی، معمولاً در ارتباط با احساسات یا وضعیت.
To disturb or disrupt a normal state, often related to emotions or situations.
- VERB
example
معنی(example):
بحث شدید به نظر میرسید که احساسات را در اتاق در هم میآشوبد.
مثال:
The intense debate seemed to garboil emotions in the room.
معنی(example):
او سعی کرد وضعیت را تحت فشار قرار دهد اما در نهایت آن را شدت بخشید.
مثال:
He tried to garboil the situation but ended up escalating it.
معنی فارسی کلمه garboil
:
به هم ریختن یا اختلال در حالت عادی، معمولاً در ارتباط با احساسات یا وضعیت.