معنی فارسی garde

B1

محافظت کردن، نگه‌داری کردن از چیزی

To protect or preserve something.

example
معنی(example):

پلیس پس از حادثه مجبور شد منطقه را محافظت کند.

مثال:

The police had to garde the area after the incident.

معنی(example):

او تصمیم گرفت اسرار خود را با دقت محافظت کند.

مثال:

She decided to garde her secrets closely.

معنی فارسی کلمه garde

: معنی garde به فارسی

محافظت کردن، نگه‌داری کردن از چیزی