معنی فارسی garroted
B1گروت، نوعی قتل با فشار بر گردن فرد است به طوری که خونرسانی به مغز قطع شود.
Killed by strangulation using a wire or cord, often for stealth.
- VERB
example
معنی(example):
بزهکار توسط پلیس خفه شد.
مثال:
The criminal was garroted by the police.
معنی(example):
در فیلم، جاسوس در یک صحنه دراماتیک خفه شد.
مثال:
In the movie, the spy was garroted in a dramatic scene.
معنی فارسی کلمه garroted
:
گروت، نوعی قتل با فشار بر گردن فرد است به طوری که خونرسانی به مغز قطع شود.