معنی فارسی gastronomical
B1ارتباط با غذا و هنر آشپزی؛ به طور خاص به عطر، طعم و تجربههای مرتبط با خوراک مرتبط میشود.
Relating to gastronomy or the art of good eating.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Gastronomic
example
معنی(example):
لذتهای گاسترونومیکی در جشنواره بسیاری از بازدیدکنندگان را جذب کرد.
مثال:
The gastronomical delights at the festival attracted many visitors.
معنی(example):
او علاقهای گاسترونومیکی به غذاهای بینالمللی مختلف دارد.
مثال:
She has a gastronomical interest in various international cuisines.
معنی فارسی کلمه gastronomical
:
ارتباط با غذا و هنر آشپزی؛ به طور خاص به عطر، طعم و تجربههای مرتبط با خوراک مرتبط میشود.