معنی فارسی gazetted officer
B2مأموری که در روزنامه رسمی معرفی شده و میتواند اسناد رسمی را امضا کند.
An officer whose appointment has been officially published in a government gazette, authorized to perform specific duties.
- NOUN
example
معنی(example):
یک افسر دارای روزنامه رسمی مجاز به امضای اسناد دولتی است.
مثال:
A gazetted officer is authorized to sign government documents.
معنی(example):
افسر دارای روزنامه رسمی درخواست تأمین مالی را تأیید کرد.
مثال:
The gazetted officer approved the application for funding.
معنی فارسی کلمه gazetted officer
:
مأموری که در روزنامه رسمی معرفی شده و میتواند اسناد رسمی را امضا کند.