معنی فارسی get the push
B1تحت فشار قرار گرفتن برای انجام کاری، معمولاً برای تغییر شرایط.
To be urged or encouraged to do something, often to make a change.
- IDIOM
example
معنی(example):
او در شغلش ناراضی بود و میخواست که برای پیدا کردن کار جدید برود.
مثال:
He was unhappy at his job and wanted to get the push to find something new.
معنی(example):
گاهی اوقات لازم است که انگیزهای بگیرید تا قدمی به جلو بردارید.
مثال:
Sometimes you need to get the push to take a leap of faith.
معنی فارسی کلمه get the push
:
تحت فشار قرار گرفتن برای انجام کاری، معمولاً برای تغییر شرایط.