معنی فارسی get untracked
B1خارج شدن از حالت توقف یا عدم پیشرفت، به وضعیت عادی بازگشتن.
To return to a normal state after being disrupted.
- VERB
example
معنی(example):
او بعد از شکست زمان زیادی طول کشید تا دوباره مسیرش را پیدا کند.
مثال:
It took a long time for him to get untracked after the setback.
معنی(example):
او بالاخره دوباره مسیرش را پیدا کرد و تحصیلاتش را ادامه داد.
مثال:
She finally got untracked and resumed her studies.
معنی فارسی کلمه get untracked
:
خارج شدن از حالت توقف یا عدم پیشرفت، به وضعیت عادی بازگشتن.