معنی فارسی girl scout

B1

لطیفه‌ای از یک سازمان جوانان دخترانه که روی مهارت‌های زندگی، طبیعت و کار گروهی تمرکز دارد.

A member of an organization for girls that promotes outdoor activities and community service.

noun
معنی(noun):

A member of the Girl Scouts, a worldwide youth organisation for girls, known as Girl Guides in Commonwealth countries.

example
معنی(example):

او به یک پیشاهنگ دخترانه تبدیل شد تا مهارت‌های جدیدی یاد بگیرد.

مثال:

She became a girl scout to learn new skills.

معنی(example):

کمپ پیشاهنگی دخترانه بر کار تیمی و آموزش در فضای باز تأکید داشت.

مثال:

The girl scout camp focused on teamwork and outdoor education.

معنی فارسی کلمه girl scout

: معنی girl scout به فارسی

لطیفه‌ای از یک سازمان جوانان دخترانه که روی مهارت‌های زندگی، طبیعت و کار گروهی تمرکز دارد.