معنی فارسی girthy
B1به معنای قطور و عریض، به ویژه در توصیف اشیا یا اعضای بدن.
Thick or stout.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Of significant girth; wide.
example
معنی(example):
بندۀ ضخیم به طور محکم دور درخت پیچید.
مثال:
The girthy vine wrapped around the tree tightly.
معنی(example):
ساندویچ ضخیم خیلی بزرگ بود که بتوانم تمامش کنم.
مثال:
The girthy sandwich was too big for me to finish.
معنی فارسی کلمه girthy
:
به معنای قطور و عریض، به ویژه در توصیف اشیا یا اعضای بدن.