معنی فارسی glacially
B1به صورت یخی، کند و آرام، به اطلاق حرکت یا روندی که بسیار آهسته است.
In a very slow or gradual manner; like a glacier.
- ADVERB
example
معنی(example):
یخ به آرامی و به شکل یخی در منظره حرکت کرد.
مثال:
The ice moved glacially across the landscape.
معنی(example):
پاسخ به آرامی او باعث شد همه بیصبر شوند.
مثال:
Her glacially slow response made everyone impatient.
معنی فارسی کلمه glacially
:
به صورت یخی، کند و آرام، به اطلاق حرکت یا روندی که بسیار آهسته است.