معنی فارسی glack

B1

صدای ایجاد شده توسط چیزی که به زمین می‌افتد یا لغزش می‌کند.

A sound often associated with slipping or falling.

example
معنی(example):

او هنگام لغزش بر روی یخ صدای بلندی تولید کرد.

مثال:

He made a glack noise when he slipped on the ice.

معنی(example):

صدای بلندی توجه همه را به سقوط او جلب کرد.

مثال:

The glack brought everyone's attention to his fall.

معنی فارسی کلمه glack

:

صدای ایجاد شده توسط چیزی که به زمین می‌افتد یا لغزش می‌کند.