معنی فارسی glaziness

B1

درخشانی یا شفافیت سطحی که مانند شیشه یا لعاب به نظر می‌رسد.

The quality of being shiny or glassy.

example
معنی(example):

برخی از دریاچه، درخشندگی دریاچه آسمان روشن را منعکس کرد.

مثال:

The glaziness of the lake reflected the bright sky.

معنی(example):

نقاشی او دارای یک درخشندگی جذاب بود که توجه همه را جلب کرد.

مثال:

His painting had a charming glaziness that caught everyone's eye.

معنی فارسی کلمه glaziness

:

درخشانی یا شفافیت سطحی که مانند شیشه یا لعاب به نظر می‌رسد.