معنی فارسی glazy
B1دارای سطحی شفاف یا درخشان که شبیه به لعاب است. معمولاً در مورد غذا یا اشیائی که سطحشان براق و شفاف است، به کار میرود.
Having a smooth, shiny surface that resembles glass or glaze.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
دسر دارای ظاهری لعابی بود که آن را جذاب میکرد.
مثال:
The dessert had a glazy finish that made it look appealing.
معنی(example):
چشمان لعابی او هیجانش را نشان میداد.
مثال:
Her glazy eyes revealed her excitement.
معنی فارسی کلمه glazy
:دارای سطحی شفاف یا درخشان که شبیه به لعاب است. معمولاً در مورد غذا یا اشیائی که سطحشان براق و شفاف است، به کار میرود.