معنی فارسی glew

B1

درخشیدن، تابش نور به شدت و زیبایی، معمولاً به روشنی و گرمای احساسات اشاره دارد.

To shine or glow, often referring to the intensity and beauty of light and emotions.

example
معنی(example):

او بعد از برنده شدن جایزه از حس افتخار درخشش داشت.

مثال:

He glew with pride after winning the award.

معنی(example):

خورشید در آسمان آبی روشن درخشان شد.

مثال:

The sun glew brightly in the clear blue sky.

معنی فارسی کلمه glew

:

درخشیدن، تابش نور به شدت و زیبایی، معمولاً به روشنی و گرمای احساسات اشاره دارد.