معنی فارسی glib
B2 /ɡlɪb/زبان‌دار، اشاره به شخصی که به راحتی و به طور غیرصادقانه صحبت می‌کند.
Fluent and voluble but insincere and shallow.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To make glib.
adjective
معنی(adjective):
Having a ready flow of words but lacking thought or understanding; superficial; shallow.
معنی(adjective):
Smooth or slippery.
مثال:
a sheet of glib ice
معنی(adjective):
Artfully persuasive but insincere in nature; smooth-talking, honey-tongued, silver-tongued.
مثال:
a glib tongue; a glib speech
example
معنی(example):
فروشنده زبان‌دار بود و این باعث می‌شد که اعتماد به او دشوار باشد.
مثال:
The salesman was glib, making it hard to trust him.
معنی(example):
اظهارات زبان‌دار او به نظر نمی‌رسید صادقانه باشد.
مثال:
His glib remarks did not seem sincere.
معنی فارسی کلمه glib
:
زبان‌دار، اشاره به شخصی که به راحتی و به طور غیرصادقانه صحبت می‌کند.
