معنی فارسی glidingly

B1

به شیوه‌ای آرام و نرم حرکت کردن.

In a smooth and effortless manner.

example
معنی(example):

پرندگان به آرامی بر روی دریاچه پرواز کردند.

مثال:

The birds flew glidingly over the lake.

معنی(example):

او به آرامی در سرتاسر زمین رقص حرکت کرد.

مثال:

He moved glidingly across the dance floor.

معنی فارسی کلمه glidingly

:

به شیوه‌ای آرام و نرم حرکت کردن.