معنی فارسی glissaded

B1

حرکت نرم و پیوسته‌ای که به پایین رفتن با خنکی و راحتی اشاره دارد.

To move smoothly and easily downwards, often in a graceful manner.

verb
معنی(verb):

To perform a glissade.

example
معنی(example):

او به آرامی از تپه پایین رفت.

مثال:

She glissaded gracefully down the hill.

معنی(example):

آنها به همراه یکدیگر از بسیاری از کوه‌ها پایین رفته بودند.

مثال:

They had glissaded down many mountains together.

معنی فارسی کلمه glissaded

: معنی glissaded به فارسی

حرکت نرم و پیوسته‌ای که به پایین رفتن با خنکی و راحتی اشاره دارد.